مذاکر. مقاری ٔ. (اقرب الموارد). درس گوینده و سبق گوینده و باهم مذاکرۀ درس نماینده. (ناظم الاطباء). که کتاب خواند و درس بدهد. (از متن اللغه) ، مرد بدفعل آلوده به گناه. (منتهی الارب). متلطخ در ذنوب. (از متن اللغه). که در گناه آویزد و خود را به گناه ها آلوده سازد. (از اقرب الموارد)
مذاکر. مُقاری ٔ. (اقرب الموارد). درس گوینده و سبق گوینده و باهم مذاکرۀ درس نماینده. (ناظم الاطباء). که کتاب خواند و درس بدهد. (از متن اللغه) ، مرد بدفعل آلوده به گناه. (منتهی الارب). متلطخ در ذنوب. (از متن اللغه). که در گناه آویزد و خود را به گناه ها آلوده سازد. (از اقرب الموارد)
سراسیمه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). سرگشته شدن شتر از گرما... (تاج المصادر بیهقی)
سراسیمه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). سرگشته شدن شتر از گرما... (تاج المصادر بیهقی)
با هم درس خواندن. (زوزنی). با هم درس خواندن کتاب: تدارسوه حتی حفظوه . تدارس الکتاب و ادّارسه ، ای درسه و فی الحدیث: ’تدارسوا القرآن’، ای اقرأوه و تعهدوه لئلاتنسوه . (اقرب الموارد) ، سبق گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
با هم درس خواندن. (زوزنی). با هم درس خواندن کتاب: تدارسوه ُ حتی حفظوه ُ. تدارَس َ الکتاب َ و اِدّارسه ُ، ای درسه ُ و فی الحدیث: ’تدارسوا القرآن’، ای اقرأوه ُو تعهدوه ُ لئلاتنسوه ُ. (اقرب الموارد) ، سبق گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بمعنی عجله، . اول اشیا 17: 34) زن اتینائی بود که بواسطۀ موعظۀ پولس به دین مسیح گروید و بعضی بر آنند که او زوجه یونیسیوس اریوپانی بوده است. (قاموس کتاب مقدس)
بمعنی عجله، . اول اشیا 17: 34) زن اتینائی بود که بواسطۀ موعظۀ پولس به دین مسیح گروید و بعضی بر آنند که او زوجه یونیسیوس اریوپانی بوده است. (قاموس کتاب مقدس)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام باغی است به لاهور. (لغت فرس اسدی) : ای سرو کشمری، سوی باغ سداهرا هرگز دمی نیائی و یک روز بگذری. حقوری. آنندراج و برهان بمعنی نام مرغی که به غیر از لاهور در جای دیگر نباشد آورده اند ولی اشتباهاً مؤلف برهان باغ را مرغ خوانده و آنندراج نیز از او پیروی کرده است
نام باغی است به لاهور. (لغت فرس اسدی) : ای سرو کشمری، سوی باغ سداهرا هرگز دمی نیائی و یک روز بگذری. حقوری. آنندراج و برهان بمعنی نام مرغی که به غیر از لاهور در جای دیگر نباشد آورده اند ولی اشتباهاً مؤلف برهان باغ را مرغ خوانده و آنندراج نیز از او پیروی کرده است
متقی. پرهیزگار. عفیف. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنکه از خدا ترسد. باایمان. معتقد بخدا. خداپرست: وآن پیر حیایی خداترس با شیر خدای بود همدرس. نظامی. خداترس را بر رعیت گمار که معمار ملک است پرهیزگار. بوستان. خداترس باید امانت گزار امین کز تو ترسد امینش مدار. بوستان. از آثار معدلت وزیر خداترس معمور. (ترجمه محاسن اصفهان ص 143). - ناخداترس، آنکه از خدا نترسد. غیرمتقی. غیر پرهیزگار: خداترس را سازگار است بخت بود ناخداترس را کار سخت. نظامی. طلب کرد از پیش و پس چوب و سنگ بر آن ناخداترس بی نام و ننگ. سعدی (بوستان)
متقی. پرهیزگار. عفیف. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنکه از خدا ترسد. باایمان. معتقد بخدا. خداپرست: وآن پیر حیایی خداترس با شیر خدای بود همدرس. نظامی. خداترس را بر رعیت گمار که معمار ملک است پرهیزگار. بوستان. خداترس باید امانت گزار امین کز تو ترسد امینش مدار. بوستان. از آثار معدلت وزیر خداترس معمور. (ترجمه محاسن اصفهان ص 143). - ناخداترس، آنکه از خدا نترسد. غیرمتقی. غیر پرهیزگار: خداترس را سازگار است بخت بود ناخداترس را کار سخت. نظامی. طلب کرد از پیش و پس چوب و سنگ بر آن ناخداترس بی نام و ننگ. سعدی (بوستان)